۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

واکسن بزنيد!

واکسن بزنيد!










قبل از ورود به موضوع اصلي بحث، مايلم جريان يک اتفاق را نقل نمايم. خانمي با من تماس تلفني گرفت و گفت که راجع به دين زرتشت تبليغ مي‌کنند و يکي از بستگان ما نزديک است زرتشتي ‌شود، چه کنيم؟ گفتم، چه مي‌گويند: او گفت: آنها مي‌گويند:

چون ما ايراني‌ها قبل از اسلام زرتشتي بوديم و زرتشت‌ هم پيغمبر بوده، ما بايد به اصل خودمان برگرديم. گفتم: اگر اين طور است، پس چرا اين آقا نمي‌رود در کلاس اول بنشيند؟ چرا ديپلم گرفته و به دانشگاه مي‌رود. ما نمي‌گوييم حضرت زرتشت آدم بدي بوده، اما اگر ما ايراني‌ها قرار باشد به دين زرتشت برگرديم، قبل از زرتشت هم اديان ديگري بوده‌اند، مثلاً چرا بت‌پرست يا گاو پرست نمي‌شوند.

خيلي از اشکالات و شبهاتي که الآن درباره مباحث مهدي شنيده مي‌شود، چيز جديدي نيست و از صدها سال پيش مطرح بوده است. ولي حالا کمي رنگ و لعابش عوض شده است. در مقابل آنها ما بايد مثل طبيب عمل کرده و آدم‌ها را واکسينه کنيم. علم پزشکي تمام بيماري‌ها را نتوانسته از بين ببرد، اما براي بسياري از بيماري‌هاي خطرناک واکسن ساخته که بيماري در انسان اثر مهمي نمي‌کند.

واکسني که در موضوع مهدويت بايد توليد شود؛ دو بخش دارد: بخش اول مربوط به تقويت ريشه‌ها و محکم کردن پايه و اساس و اصل اعتقادات وجود يک انسان است، سؤالاتي نظير، اصل اعتقاد به مهدويت از کجا آمده است؟ به چه دليل عمر حضرت اين قدر طولاني شده است؟ چگونه مي‌شود وجود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را ثابت کرد؟ چه طور مي‌شود با ايشان ارتباط برقرار نموده و يا در مشکلات از حضرتش کمک گرفت؟ بعضي مسائل درباره مهدويت اساس و ريشه است و ريشه هم در خاک پنهان است و قابل رؤيت نيست. ما از سرسبزي و شادابي دائمي درخت، سالم بودن ريشه را مي‌فهميم.

در زلزله چند سال پيش بم به درخت‌هاي نخل هيچ آسيبي نرسيد، چون ريشه آنها محکم و استوار بود، ولي تيرآهن‌هاي ضخيمِ ساختمان‌ها خم شد و سازه‌هاي بتني فروريخت. بنابراين يک کار، توجه به ريشه‌ها است اما بايد توجه داشت که فعاليت‌ها نبايد تنها در ريشه‌ها متوقف شود. شما ببينيد درباره نهادينه شدن دين دو کار توسط خداوند و به تبعش پيامبران و ائمه صورت گرفته است. اول آن‌که ريشه‌ها را با استدلال‌هاي عقلي محکم نمودند و ديگر آن که به شاخ و برگ رسيدند و عشق را در دل انسان‌ها شعله ور کردند.

اين بحث عقل و عشقي که همواره مطرح است، تمام حرفش اين است که نه عقل را کنار بگذاريد و نه عشق را. مولوي در اين زمينه تشبيه زيبايي دارد، مي‌گويد: عقل مثل نور و روشنايي است، بايد جلو مسير شما را روشن کند تا در مسير راه درست حرکت کنيد و عشق همان گرما و حرارت و شور و نشاط است که باعث حرکت انسان مي‌شود.

در جاده‌هاي پر پيچ و خم و شب‌هاي تاريک و مسير هاي طولاني، راننده بايد هر چند دقيقه نور بالاي اتومبيل را بزند تا بتواند انتهاي مسير را ببيند و هواپيما براي اين‌‌که فرود بيايد بايد باند فرودگاه حدوداً 1200 تا 1300 متر روشن باشد.

فرق بين روانشناسي ديني با روانشناسي غير ديني هم در اين است که روانشناسي غير ديني تنها نور پايين دارد، و فقط جلوي پاي انسان را روشن مي‌کند. اما کل مسير و انتهاي عمر را مشخص نمي‌کند و به همين جهت ناگهان به بن‌بست مي‌رسند. اما روانشناسي ديني، هم جلوي پاي انسان را نشان مي‌دهد و هم تمام مسير زندگي را نشان مي‌دهد. همچنين فرق تربيت ديني با غير آن در همين است که آنها فقط با ريشه‌ها سر و کار دارند، ولي شوق و هيجان و عشق و حرارتي، ايجاد نمي‌کنند. بعضي‌ ديگر هم فقط شوق و شور ايجاد مي‌کنند که ريشه ندارد و مدتي بعد به بن‌بست مي‌رسند.

چراغي که دين در مسير زندگي انسان روشن کرده، نوري است که هر دو جهت را روشن مي‌کند، تمام مسير انسان روشن مي‌شود، منتها اين روشنايي را بايد با خود برد. مثلاً‌ قله‌ کوه مشخص است، ولي الان که شما در دامنه کوه هستيد، مناظر و چشم‌اندازها پيدا نيست، بايد با چراغ خود بالا برويد تا مناظر زيبا را ببينيد.

دانشجويي که مي‌خواهد مدرک دکترا بگيرد، بايد سالها‌ در کلاس بشيند و از فوق‌ديپلم شروع کند، از همان اول که به او مدرک دکترا نمي‌دهند تا مزه آن را بچشد، که مثلاً چقدر دکتر را تحويل مي‌گيرند و چه حقوق خوبي به او مي‌دهند. فقط راه را به دانشجود نشان مي‌دهند. و کساني که دکتر شده‌اند و به واسطه آن امکانات زيادي پيدا نموده‌اند، در معرض ديد قرار مي‌دهند. خدا هم همين کار را کرده و پيغمبر را که انسان کامل است و فرموده که به چه مقام‌هاي بلندي رسيده‌اند نشان داده، حالا خودت بايد حرکت کني. ما در مسير آشنايي مردم با امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف بايستي اين دو بخش عقل و عش را داشته باشيم. براي روشن شدن مطلب به اين مثال توجه کنيد:

پروين اعتصامي مي‌گويد: درخت سپيدار و درخت سيب؛ يک زماني در باغ با هم مناظره کردند، سپيدار گفت: مي‌بيني من چه بدبختي دارم؟ هر چند وقت يکي با تبر به باغ مي‌آيد و شروع مي‌کند به تنه من زدن! اما يک بار به سراغ شما نمي‌آيند تا قطعتان کنند، شما چقدر خوش شانسيد.

درخت سيب گفت: نه، به خاطر بخت و اقبال و شناس نيست! ببين آلان بهار شده است! من شکوفه و گل دادم، چند وقت بعد شکوفه‌ها تبديل به سيب خوش مزه مي‌شود که همه آن را دوست دارند! اما تو بي‌برگ و بري! ميوه نداري، تو هم مي‌خواستي مثل ما تلاشي کني و ميوه بدهي، آن وقت قطع نمي‌شدي! درختي که فقط ريشه و تنه و چند ساقه کوچکي داشته باشد و ميوه ندهد فايده ندارد.

اعتقادات عقلي مهدوي، در عين اهميت داشتن، حداکثر مثل همان نور است، ولي مادامي که عشق و حرارت، شور و نشاط در آدم‌ها به وجود نيايد، ثمر بخش نيست. بنابراين بايسته است که ما در ارائه و فراگيري مباحث مهدوي به هر دو جنبه ذکر شده، توجه داشته باشيم.



.................................................. ........................................

گزيده‌اي از سخنراني حجت‌الاسلام و المسلمين ناصر نقويان









ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum296/thread47790.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


http://ifttt.com/images/no_image_card.png شرمنده شهدا

هیچ نظری موجود نیست: