۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

مقداد مطيع ترين يار امام


مقداد بن عمرو



مِقداد بن عمرو بن ثَعلَبه بهراوي کِنْدي
، معروف به مقداد بن اسود ، قامتي بلند و چهرهاي گندمگون داشت. [1] او از ياران شجاع و قهرمانان و نجيب پبامبر خدا بود [2] که در تمام جنگهاي پيامبر صلي الله عليه وآله شرکت کرد. [3] او را مجمعِ فضايل و مناقب دانستهاند و يکي از «ارکان اربعه » [4] شمردهاند [5] و پيامبر خدا، وي را يکي از چهار نفري برشمرده است که بهشت، شيفته ديدار آنان است. [6]


او پس از پيامبر خدا، استوار گام در صراط مستقيم بماند و حقّ ولايت علي عليه السلام را پاس داشت و مخالفت خود را با تغيير نادرست جريان رهبري امّت پس از پيامبر خدا در مسجد نبوي آشکارا بيان کرد. [7]

برخي روايات، مقداد را مطيعترين يار امام عليه السلام دانستهاند [8] و او از معدود کساني است که بر پيکر مطهّر زهرايِ طاهره عليها السلام نماز گزارد. [9]

مقداد با خلافت عثمان، مخالفت کرد و با سخنراني شکوهمندي در مسجد مدينه، اين مخالفت را اعلام داشت[10] و گفت:

من از قريش در شگفتم! آنان مردي را وا نهادهاند که کسي را از او داناتر و عادلتر نميشناسم. ... هان! به خدا سوگند، اگر ياوراني مييافتم....

او به سال 33 هجري و در هفتاد سالگي زندگي را بدرود گفت. [11]

مقداد از آغاز، ثروتمند بود و وصيّت کرد که 36 هزار درهم از دارايياش را به حسن و حسين عليهما السلام بدهند. [12] اين وصيّت، نشان دهنده محبّت او به اهلبيت و بزرگداشت و احترام او نسبت به ايشان است.



در الأمالي - به نقل از عبد الرحمان بن جُندَب، از پدرش - می خوانیم:چون با عثمان بيعت شد، شنيدم که مقداد بن اَسوَد کِنْدي به عبد الرحمان بن عَوف ميگويد:

اي عبد الرحمان! به خدا سوگند، نديدم که با اهل بيت پيامبري پس از او چنين کنند که با اين خاندان کردند.

عبد الرحمان گفت:

اي مقداد! چه ارتباطي با تو دارند؟

گفت:

به خدا سوگند، من آنها را به خاطر محبّتم به پيامبر خدا، دوست دارم و به خدا سوگند، چنان بغض و اندوهْ مرا فرا ميگيرد که کوچکترين گشايشي نمييابم، از آن رو که قريش، خود را به سبب [ وابستگي به] شرافت آنها، از ساير مردم، برتر ديد و با اين حال، همگي بر بيرون کشيدن قدرت پيامبر خدا از دست اينان، اتّفاق کردند.

عبد الرحمان گفت:

واي بر تو! به خدا سوگند، همه توانم را براي شما به کار بردم. [13]

مقداد به او گفت:

به خدا سوگند، مردي را وا نهادي که از زمره فرماندهندگان به حق و عاملان به آن بودند. بدان که به خدا سوگند، اگر من ياوراني عليه قريش داشتم، همچون روز بدر و اُحد با آنان ميجنگيدم.

عبد الرحمان گفت:

مادرت به عزايت بنشيند، اي مقداد! مبادا مردم، اين سخن را از تو بشنوند. بدان که به خدا سوگند، من بيم آن دارم که اختلاف بيندازي و فتنه برانگيزي.

پس از بازگشت مقداد، نزد او رفتم و گفتم:

اي مقداد! من از ياوران تو ام.

مقداد گفت:

خدا تو را رحمت کند، اي جُندَب! آنچه ما ميخواهيم، با دو نفر و سه نفر، انجام شدني نيست.

پس از نزدش بيرون آمدم و به نزد علي بن ابي طالب عليه السلام رفتم و آنچه را گفته بود و گفته بودم، باز گفتم. پس برايمان دعاي خير کرد. [14]



در تاريخ اليعقوبي - در يادکردِ بدعتهاي روزگار خلافت عثمان - می خوانیم: گروهي به علي بن ابي طالب متمايل شدند و زبان به اعتراض بر عثمان گشودند.

يکي از آنان روايت کرده و گفته است:

به مسجد پيامبر خدا وارد شدم. ديدم مردي زانو زده و چنان آه ميکشد که گويي دنيا از آنِ او بوده و از دستش رُبودهاند و چنين ميگفت:شگفتا از قريش و دور کردن اين خلافت از خاندان پيامبرشان، در حالي که در ميان اين خاندان، نخستين مؤمن و پسر عموي پيامبر خداست، که داناترين مردم و آگاهترينِ ايشان به دين خدا و پُر بهرهترين آنان از اسلام و بيناترين آنان به راهها و بهترين راهنما به راه راست است.

به خدا سوگند، خلافت را از رهنماي رهيافته و پاک و پاکيزه، دور داشتند و قصد اصلاح امّت و يا [ پيمودن] راه درست مذهب را نداشتند ؛ بلکه دنيا را بر آخرت، مقدّم داشتند. مرده باد اين قوم ستمکار و از رحمت الهي به دور باد!

به او نزديک شدم و گفتم:

تو کيستي، خدا رحمتت کند؟ و اين مرد که ميگويي، کيست؟

گفت:

من مقداد پسر عمروم و آن مرد، علي بن ابي طالب عليه السلاماست.

گفتم:

آيا به اين امر برنمي خيزي تا من هم تو را ياري دهم؟

گفت:

اي برادرزاده! اين، کاري نيست که با يک نفر و دو نفر به انجام رسد.

پس از آن که بيرون آمدم، ابو ذر را ديدم و ماجرا را برايش بازگفتم.

گفت:

برادرم مقداد، راست ميگويد.

سپس نزد عبد اللَّه بن مسعود آمدم و ماجرا را گفتم.



گفت:باخبر شديم و کوششي نکرديم. [15]



__________________________________________________ ______

پی نوشت:

[1] المستدرک علي الصحيحين:5484:392:3، الإصابة:8201:160:6.

[2] حلية الأولياء:172:1.

[3] المستدرک علي الصحيحين:5484:392:3، الطبقات الکبري:162:3.

[4] ارکان اربعه، يعني چهار نفري که پس از وفات پيامبر، برای یاری رساندن به علی علیه السلام داوطلب شدند ( الاختصاص :6 )

[5] الاختصاص:6.

[6] المعجم الکبير:6045:215:6، حلية الأولياء:142:1 و ص 190، الخصال:80:303.

[7] الخصال463، الاحتجاج194:1، رجال البرقي:64.

[8] رجال الکشّي:221.

[9] الخصال361، رجال الکشّي34:1، الاختصاص:5، تفسير فرات:733:570.

[10] تاريخ الطبري:232:4 و 233، الکامل في التاريخ:221:2-224، تاريخ اليعقوبي:163:2.

[11] المستدرک علي الصحيحين:5484:392:3، الطبقات الکبري:163:3.

[12] تهذيب الکمال:6162:456:28.

[13] مقصود عبد الرحمان، تلاش سرنوشت سازِ او براي انتخاب خليفه در شوراي شش نفره پس ازکشته شدن عمر است - که پيشتر یاد شد - و به انتخاب عثمان انجامید (م)

[14] الأمالي، طوسي:323:191.

[15] تاريخ اليعقوبي:163:2.



ابوتراب





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum84/thread47569.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


http://ifttt.com/images/no_image_card.png محبّ الزهراء

هیچ نظری موجود نیست: