۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

دلیل امام رضا(ع) برای پذیرش ولایتعهدی



نقل قول:








مأمون با انتخاب امام رضا(ع) به ولایتعهدی چند هدف را دنبال می کرد، اما امام با تدابیری دست به عملیات خنثی‌سازی اهداف مأمون زد و با تبدیل تهدید ولایتعهدی به فرصت توانست در سرزمینی که بدان تبعید شده بود، علوم آل محمد(ص) را مطرح و فرهنگ شیعی و اسلامی را به خوبی معرفی کند.





به گزارش مهر، بنابر قول مشهور، امام علی بن موسی الرضا(ع)، در ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هـ.ق در مدینه چشم به جهان گشودند.مادر او بانویی با فضیلت به نام «تُکتم» بود که پس از تولد حضرت رضا (ع) از طرف امام کاظم(ع) «طاهره» نام گرفت.



کنیه ایشان «ابوالحسن» و ملّقب به «رضا» است. حضرت امام جواد (ع) در پاسخ به شبهه ای که گفته می شد لقب «رضا » را مأمون به امام هشتم داده است، چون راضی شد که ولیعهد او باشد. فرمود:«به خدا دروغ گفته‌اند و کار نابجایی کرده‌اند. خداوند بزرگ او را رضا نامیده زیرا او مورد رضایت خدا بود در آسمانها و مورد پسند پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین بود در زمین». مجددا به ایشان عرضه شد؛ مگر تمام آباء و اجداد شما از ائمه طاهرین (ع) مورد پسند خداوند و پیامبر (ص) نبودند؟ امام فرمود: بله اما چون مخالفین نیز او را چنان پسندیدند که دوستان و موافقین نیز پسندیده بودند. ولی این موفقیت برای هیچ کدام از آباء گرامش دست نداد. به همین جهت در میان ائمه به رضا ملقب شد.





امام علی بن موسی الرضا(ع) در سال ۱۸۳ه.ق و پس از شهادت پدر بزرگوارشان، در سنّ ۳۵ سالگی عهده‌دار مقام امامت و رهبری امّت گردید. مدّت امامت آن حضرت ۲۰ سال بود که ۱۰ سال آن معاصر با خلافت هارون الرشید، ۵ سال معاصر با امین و ۵ سال آخر نیز معاصر با خلافت مأمون بود. امام(ع) در سال ۲۰۰ه.ق از طرف مأمون، به خراسان دعوت شد و سرانجام در ماه صفر سال ۲۰۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسید و بدن پاکش در همان سرزمین به خاک سپرده شد.





در طول ۱۰ سالی که امامت حضرت رضا(ع) با زمان خلافت هارون الرشید معاصر بود، همواره موضع گیری امام در برابر هارون، مانند موضع گیری پدر بزرگوارش امام کاظم(ع) بود، و از این موضع، کوچک ترین عقب نشینی نکرد و در همین عصر امامت خود را آشکار نمود و این خود اعلان آشکار مخالفت بر ضد حکومت هارون بود. امام رضا(ع) هرگز حکومت هارون را تأیید نکرد و هرگونه کمک به دولت عباسیان را تحریم نمود و صریحا فرمود:«کمک به آنها و کارمند شدن در ادارات آنها، و کوشش برای تامین نیازهای آنها معادل کفر است، و توجه عمدی به آنها از گناهان کبیره است که نتیجه آن عذاب آتش دوزخ است.»





نصوص پیرامون امامت حضرت امام رضا (ع) و برخورد اصحاب با این مسئله





حضرت امام رضا (ع) در سال ۱۸۳ هـ پس از شهادت پدر بزرگوارشان موسی بن جعفر (ع) درسن ۳۵ سالگی به امامت رسیدند. از آنجایی که مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر (ع) بسیار پیچیده و سخت بود. با همه نصوصی که به امامت حضرت رضا(ع) تصریح دارد، پاره ای از شیعیان و حتی نواب امام کاظم(ع) بعد از شهادت حضرت، از پذیرش امامت امام رضا(ع) استنکاف کردند و به اصطلاح در امام کاظم(ع) توقف کردند و به «واقفیه» مشهور شدند. اینان می گفتند: امام موسی بن جعفر(ع) بدرود زندگی نگفته، بلکه مانند عیسی بن مریم(ع) به آسمان رفته است و مهدی موعود او است و به زودی باز می گردد و بعد از وی هیچ امامی وجود نخواهد داشت. به همین جهت امامت امام رضا(ع) و جانشینی آن حضرت را نپذیرفتند اما غالب شیعیان به امامت ایشان قائل بودند.





یکی از برادران بلند مقام حضرت رضا(ع)، احمد بن موسی(ع) است (معروف به شاه چراغ که مرقد شریفش در شیراز می باشد) این شخصیت بزرگوار مورد احترام مردم بود، حتی پس از شایع شدن شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) در مدینه، جمعی در مدینه به عنوان پذیرش امامت او به در خانه «ام احمد» آمدند، و همراه «احمد بن موسی(ع) » به مسجد رفتند، از آنجا که «احمد بن موسی» دارای کرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصور می کردند که او می خواهد از مردم بیعت بگیرد اما احمد بالای منبر رفت و خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود:«ای مردم! شما همه با من بیعت کردید، ولی بدانید من با برادرم «علی بن موسی(ع)» بیعت کرده ام، او امام و جانشین پدرم می باشد، او ولی خداست، و بر من و شما از جانب خدا و رسولش واجب است که هرچه او به ما امر می کند، اطاعت کنیم.»





همه حاضران سخن احمد بن موسی(ع) را پذیرفتند، و دسته جمعی از مسجد بیرون آمده و در حالی که احمد بن موسی(ع) در پیشاپیش آنها بود، با هم به در خانه حضرت رضا(ع) رفتند و با آن حضرت بیعت کردند، امام رضا(ع) برای احمد بن موسی(ع) دعا کرد، و احمد بن موسی(ع) از آن پس همواره در خدمت برادر بود، تا آن زمان که حضرت رضا(ع) به سوی خراسان حرکت نمود.





جایگاه علمی و دینی امام رضا(ع) در طول ۱۷ سالی که در مدینه امامت شیعیان را بر عهده داشتند، بدان حد بود که همه علما و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت الشعاع خود قرار دادند، مردم آن بزرگوار را در همه شؤون مادی و معنوی، مرجع و پناه خود می دانستند، و نور وجود او چون خورشیدی بر قلبها می تابید، و تاریکی ها را از نظرات گوناگون روشن می ساخت. آن حضرت برای دفع مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم، در همه امور دخالت می کرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعی هرگز لحظه ای بی تفاوت نزیست، به ویژه در دو بعد فرهنگی و سیاسی، تلاش فراوان داشت.





دعوت امام رضا(ع) به طوس/ حدیث سلسلة الذهب





با استقرار مأمون بر کرسی خلافت، دوران جدیدی از زندگی حضرت رضا(ع) همراه با رنج و اندوه آغاز شد. از آنجا که غالب اطرافیان مأمون در دربار خلافت، ایرانی بودند و نسبت به آل علی و امامان شیعه ابراز علاقه می‌نمودند، مأمون نمی‌توانست سیره پدر خود را به صورت شکنجه و آزار حضرت ادامه دهد، لذا تصمیم گرفت امام را به مرو منتقل کند تا ایشان را بهتر تحت نظر بگیرد. او ابتدا از امام به صورت محترمانه دعوت کرد اما ایشان نپذیرفت، ولی اصرارهای مأمون به گونه‌ای شد که حضرت مجبور شدند، به سوی مرو حرکت کنند و این در حالی بود که امام برای آگاهی مردم، به­صورت آشکار از این سفر ابراز ناخشنودی می‌کرد و حتی روزی که می‌خواست از مدینه خارج شود از خاندان خود خواست برایش گریه کنند چراکه دیگر برنخواهند گشت.





امام در حرکتش از مدینه به خراسان از شهرهای مختلفی عبور داده شدند که اکثر جمعیت آن را اهل سنت تشکیل می دادند و در آن زمان مناطق شیعه نشین ایران محدود بود اما هنگامی که امام به شهر نیشابور رسید. مردم زیادی به استقبال ایشان(ع) شتافتند و از امام درخواست کردند تا آنها را با حدیثی از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نیز از پدرش ... تا علی(ع) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نیز از خداوند متعال نقل فرمود که: لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن عذابی. لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هرکس در این حصار وارد شود از عذابم محفوظ است. امام چند قدمی حرکت کردند و سپس برگشته و فرمودند: به شرطها و انا من شروطها، به شرطهای آن و من از جمله شرطهای آن هستم.





امام با بیان این حدیث، نه تنها جانشینان به حق رسول خدا(ص) را که بر اساس اراده الهی انتخاب شده اند، معرفی فرمود، بلکه این سخنان، پاسخی به شبه های ایجاد شده در مورد ادامه امامت پس از امام موسی کاظم(ع) بود که در این حدیث بدان اشاره فرمودند.





تحمیل ولایتعهدی به امام رضا(ع)





پس از اینکه امام رضا(ع) به مرو رسید، ابتدا مأمون، پیشنهاد واگذاری خلافت را مطرح نمود، ولی امام(ع) به شدّت امتناع ورزید. پس از آن پیشنهاد ولیعهدی را مطرح کرد. باز هم امام قبول نمی‌کرد. مأمون دیگر قبول نکرد و با جمله‌ای تند و همراه با خشونت و تهدید گفت: «عمر بن خطاب وقتی از دنیا می‌رفت، شورایی را در میان ۶ نفر قرار داد که­ یکی­از آن‌ها امیرالمؤمنین علی(ع) بود، و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند، گردنش زده شود... شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری؛ زیرا من چاره‌ای جز این نمی‌بینم».







او از این صریح‌تر هم امام را تهدید و اکراه نمود و گفت: «همواره برخلاف میل من پیش می‌آیی و خود را از قدرت من در امان می‌بینی؛ بخدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به زور وادار به این کار می‌کنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی، تو را به قتل می‌رسانم».







امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود:«من به این شرط ولایتعهدی تو را می‌پذیرم که هرگز در امور ملک و مملکت، مصدر امری نباشم، و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتوا، دخالتی نداشته باشم».







پس از این بود که خبر ولایتعهدی امام (ع) قبل از حلول ماه مبارک رمضان سال ۲۰۱ هجری منتشر شد و همه از این خبر مسرور و در عین حال شگفت زده شدند. روز دوشنبه هفتم ماه مبارک رمضان، منشور ولایتعهدی به خط مأمون نگاشته شد و در پشت همان ورقه، حضرت با ذکر مقدمه‌ای (که همراه با کنایه به نارضایتی خویش از این امر و یادآوی این نکته که این امر به انجام نمی‌رسد، بود) قبولی خود را اعلام فرمود. آنگاه در کنار همان مکتوب، بزرگان و فرماندهان لشگری و کشوری، همچون یحیی بن اکثم(که مفتی دربار بود) و عبدالله بن طاهر(فرمانده لشکر) و فضل بن سهل، این عهدنامه را گواهی نمودند.







آنگاه تشریفات بیعت، طی مراسمی شکوهمند در روز پنجشنبه دهم ماه مبارک به عمل آمد و حضرت رضا(ع) بر مسند ولایتعهدی جلوس نمود. اولین شخصی که به دستور خلیفه دست بیعت به امام(ع) داد، عباس فرزند مأمون بود و بعد از او فضل بن سهل، یحیی بن اکثم و عبدالله بن طاهر و سپس عموم اشراف و رجال بنی عباس که حاضر بودند، با آن حضرت بیعت نمودند.







علل پذیرش ولایتعهدی/ ورود امام(ع) به سرزمین ایران مبدأ انقلاب فرهنگی







در مورد دلیل اینکه چرا امام رضا(ع) این مسند را پذیرفت، خود حضرت در بیانی بدان اشاره فرمودند. آنجا که ابن عرفه از حضرت رضا(ع) می‌پرسد: «ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه‌ای وارد جریان ولایتعهدی شدی؟» حضرت در جواب فرمودند: «به همان انگیزه که جدم علی(ع) را وارد شورا نمودند». با توجه به شرایطی که شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) در آن مقطع تاریخی داشتند بیم آن می رفت که اگر حضرت امر ولایتعهدی را نمی‌پذیرفتند، قطعاً منجر به خطر افتادن جان خود و ریخته شدن خون بسیاری از شیعیان می‌شد.







ورود امام رضا(ع) به سرزمین ایران مبدأ یک انقلاب فرهنگی در این کشور شد. امام رضا(ع) علوم آل محمد(ص) را مطرح و در کنار سایر مکاتب و ادیان فرهنگ شیعی و اسلامی را به خوبی معرفی کردند. بحث مرجعیت علمی اهل بیت همیشه در طول تاریخ بعد از پیامبر(ص) مهم ترین مسئله خلفای بنی امیه و بنی عباس بوده است و همین مرجعیت علمی در حقیقت تشیع را در طول تاریخ حفظ و استمرار بخشیده است.







با اینکه شیعیان از نظر کمیت همیشه در طول تاریخ از اهل سنت کمتر بودند اما مرجعیت علمی شیعیان و علمای شیعه به دنبال اهل بیت همیشه شیعیان را در جایگاه والاتری قرار داده است و این مسئله مرجعیت علمی در زمان امام رضا(ع) به یکی از نقاط اوج رسیده و در سیره آن حضرت کاملا پیداست. به همین جهت است که امام رضا(ع عالم آل محمد(ص) خواندند؛ همه ائمه عالم بودند ولی ظهور علم آنان فراهم نشد اما ظهور علم امام رضا(ع) چه در مدینه و به ویژه در سفر به خراسان برای طبقات مختلف فراهم شد.







به هر حال مقابله با اهل بیت(ع) به شکل های مختلفی در طول تاریخ انجام گرفته است؛ گاه با حضرات به صورت مستقیم جنگیدند آن گونه که با أباعبدالله امام حسین(ع) جنگیدند و گاه امام را به زندان انداختند؛ نظیر آنچه با امام موسی بن جعفر(ع) انجام دادند و گاه امام را تبعید کردند مثل کاری که با امام هادی (ع) و امام عسکری(ع) انجام شد.







یکی از شیوه های مقابله با حضرات معصوم که می توان آن را زیرکانه ترین شیوه نامید شیوه ای است که مأمون عباسی پیشه کرد، مأمون با تأسیس مرکزی به نام «بیت الحکمه» و ترجمه کتب گوناگون از زبان های مختلف به زبان عربی به مقابله با مکتب اهل بیت (ع) همت گماشت. در «بیت الحکمة» مترجمان متبحری که اغلب از راهبان مسیحی بودند و در دیرها با زبان های گوناگون آشنا شده بودند به استخدام درآورد و علوم گوناگون را از زبان یونانی، عبری، سریانی و ... در این مرکز در اختیار این مترجمان قرار داد که آنها هم این کتاب ها را به زبان عربی ترجمه کردند و بنابراین مأمون در طول تاریخ معروف و مشهور به خلیفه دانش دوست شد!







علاوه بر این مأمون از بزرگان ادیان دیگر افرادی را دعوت و جلسات مناظره و بحث برپا می کرد؛ اینها همه به ظاهر برای ترویج علم و دانش بود اما آنچه در ذهن مأمون می گذشت حرکتی بود که در ادامه نقشه دعوت امام رضا(ع) و مسئله ولایتعهدی ایشان و آوردن امام(ع) از مدینه به خراسان انجام می داد؛ مأمون با این کارها، سعی داشت از توجه مردم به خانه اهل بیت(ع) بکاهد و مردم را از گرداگرد علی بن موسی الرضا پراکنده کند، اما این تلاشها نه فقط به کم رونق شدن مکتب امام نینجامید بلکه مکتب امام را نزد مردم شفاف تر کرد و استقبال از امام بیشتر شد.







مأمون با انتخاب امام رضا(ع) به ولایتعهدی چند هدف را دنبال می کرد از جمله اینکه او در پی آرام کردن فضای مبارزاتی شیعیان آن زمان بود. او با انتخاب امام به ولیعهدی ضمن تخطئه ادعای شیعیان مبنی بر غاصبانه بودن خلافت امویان و عباسیان، کنترل کانون معارضه و مبارزه علیه عباسیان را به دست می گرفت و علاوه بر آن به خیال خویش وجهه ای غیرمردمی از امام نشان می داد و با کسب وجهه و حیثیت معنوی برای خود، امام را به توجیه گر دستگاه خلافت تبدیل می کرد.







اما امام علی بن موسی‌الرضا(ع)با تدبیری الهی، دست به عملیات خنثی‌سازی زد و مأمون را در جنگی که طراحی کرده بود، با تدابیری شکست داد. امام آشکارا نارضایتی خویش را از این سفر هنگام خروج از مدینه بیان کردند و همچنین به شدت در مقابل پذیرش ولایتعهدی مقاومت کردند تا جایی که کار مأمون به تهدید کشیده شد. سرانجام امام با مشروط کردن پذیرش ولایتعهدی به عدم دخالت در خلافت او را شکست داد. پس از این بود که امام(ع) این تهدید را به فرصت تبدیل کرد و از این موقعیت به نفع اشاعه معارف شیعه و حقانیت اهل بیت(ع) بهره‌برداری کرد که مناظره در جمع علماء، نامه «جوامع الشریعه» که در آن رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل بن سهل بیان کرده بود، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیزبن مسلم بیان کرد و قصاید فراوانی که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا(ع) توسط دعبل و ابونواس سروده شد و جزو قصاید برجسته عرب است، از جمله برخی از اقدامات ایشان در این زمینه به شمار می رود.







شهادت علی بن موسی الرضا(ع)







از آنجا که همواره از ولایتعهدی امام علی بن موسی الرضا(ع) احساس خطر می شد سرانجام با خدعه ایشان را به شهادت رساندند. امام رضا(ع) نیز به مانند پدران بزرگوار خویش بر اثر زهر مسموم شد و در سحرگاه آخرین روز صفر سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسید. به اراده الهی امام جواد(ع) فرزند و امام بعد از آن حضرت که در زمان شهادت امام رضا ۸ ساله بود به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گزارده و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن شد و امروز قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.






ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum16/thread47512.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


http://ifttt.com/images/no_image_card.png safaeei

هیچ نظری موجود نیست: