من از اشکی که می ریزد زچشم یارمی ترسم
ازآن روزی که اربابم شود بیمارمی ترسم
همه ماندیم درجهلی شبیه عهد دقیانوس
من ازخوابیدن منجی درون غار می ترسم
ازآن روزی که اربابم شود بیمارمی ترسم
همه ماندیم درجهلی شبیه عهد دقیانوس
من ازخوابیدن منجی درون غار می ترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من ازگرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا ، امّا درنگی کن
ازاین که باز عاشورا شود تکرارمی ترسم
شده کارحبیب من سحرها بهر من توبه
ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم
تمام عمر،خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم
من ازگرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا ، امّا درنگی کن
ازاین که باز عاشورا شود تکرارمی ترسم
شده کارحبیب من سحرها بهر من توبه
ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم
تمام عمر،خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم
شنیدم روز و شب ازدیده ات خون جگر ریزد
من از بیماریِ آن دیدۀ خونبار می ترسم
به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبرخود نگذار می ترسم
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من ازنفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
زهجرانت نترسیدم ولی این بارمی ترسم
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بسطم
من از بیچارگیّ آخر این کارمی ترسم
جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران
من ازاشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم،...مي ترسم!
من از بیماریِ آن دیدۀ خونبار می ترسم
به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبرخود نگذار می ترسم
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من ازنفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
زهجرانت نترسیدم ولی این بارمی ترسم
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بسطم
من از بیچارگیّ آخر این کارمی ترسم
جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران
من ازاشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم،...مي ترسم!
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum296/thread47739.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://ifttt.com/images/no_image_card.png شرمنده شهدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر