۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

دوستی که سه قلبِ سرخ به من داد


دوستی که سه قلبِ سرخ به من داد






نقل قول:








داشتم خلاصۀ آن چه را که می خواندم در دفترچه یادداشت کنم که ناگهان در لابلای برگ های دفترچه سه قلب کاغذی سرخ رنگ به چشمانم خورد اندکی به فکر فرو رفتم.








علی اکبر افضل، چهارم دی ماه سال 1338 متولد شد و بیست و چهار سال بعد، در جریان عملیات خیبر، به تاریخ 21 اسفند ماه، پای بر بساطِ «عندربهم یرزقون» نهاد.

آن چه خواهید خواند، نوشته هایی است از آن سردار شهید که بر سررسید سال 1360، به ثبت رسانده است. در این متن، شهید افضل، با دوست و همرزمش«محمد تقی زرین کلاه» واگویه می کند. «محمد تقی» به سال 1359، در کردستان، شربت شهادت نوشید.

روحمان با یادشان شاد








بسم ا...الرّحمن الرّحیم

پنج ویک چهارم بعداز ظهر روز پنج شنبه 1360 سَر و دلم از چند ساعتی پیش درد می کرد نمی دانم چرا ولی برای این که کم تر درد را حس کنم کتابی که برای مطالعه همراه خود آورده بودم برداشتم و در کنار سنگر روبروی مزدوران آمریکایی نشستم وشروع به خواندن کردم. داشتم خلاصۀ آن چه را که می خواندم در دفترچه یادداشت کنم که ناگهان در لابلای برگ های دفترچه سه قلب کاغذی سرخ رنگ به چشمانم خورد اندکی به فکر فرو رفتم. یک باره یادم آمد یک زمانی تو دوست عزیز محمد تقی جان، در یکی از نامه های دوستانه ات این سه قلب سرخ را که درمیان آن ها هاله ای سفید رنگ از ماه است و در میان هرکدامش چیزی نوشته بودی . برایم فرستاده بودی درآن قلب سرخ آتشی رنگ بزرگ نوشته بودی «دوست در قلب دوست جای دارد» وچه خوب تو پنداشتی که دوست در قلب دوست جای دارد . و درقلب سرخ آتشی رنگ دیگری نوشته بودی «A.A.A » که منظورت علی اکبر افضل بود و در قلب سرخ آتشی رنگ کوچک نوشته بودی «م/ز» یعنی محمد تقی ز.... اشک از چشمانم جاری شد.

خاطراتم با تو بروی شیارهای باریک مغزم به گردش درآمد. زبانم بی اختیار گشود وبی اختیار گفت:"آری دوست عزیز چه زود راهت را شناختی و به معبود برحقت الله چه زود پیوستی .ولی من هنوز در این دنیای خاکی و زود گذر مانده ام تا. ..........................................."

محمدتقی! راستی تاکنون دوستی برایم پیدا نگشته همچون تو، تو که همیشه در زندگی مرا راهنمایی می کردی ،تو که همیشه درسم می دادی ،تو که مرا برادر می نامیدی ،تو که مرا نزدیک ترین دوست به خودت می نامیدی و تو که ......... و تو که ..... و توکه .......

واکنون من در این سنگر خاکی در 50 (پنجاه) کیلومتری آبادان در سرزمین اسلام درکنار اروندرود از این مرز کشور اسلامی حمایت و نگهبانی می کنم .از چند لحظه پیش این مزدوران از خدا بی خبر با آتش سلاح های سنگین دارند ما را مورد حمله قرار می دهند و هرکدام از گلوله هایشان در 300 متری ما با زمین برخورد می کند.

دوستم و برادرم تو را فراموش نخواهم کرد و راهت را ادامه خواهم داد ای شهید زنده ،ای محمد تقی جان و ای شهید زنده برتاریخ.

علی اکبرافضل

17 اردیبهشت .سال 1360








ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum260/thread47559.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/10/25/260803_627.jpg محبّ الزهراء

هیچ نظری موجود نیست: